نویسندگان:
منصور پهلوان (1)
سید محمدهادی سبطالشیخ (2)
منصور پهلوان (1)
سید محمدهادی سبطالشیخ (2)
چکیده
یکی از کتابهایی که موضوع الهیات را در نهجالبلاغه مورد بررسی همه جانبه قرار داده، کتاب «الهیات در نهجالبلاغه» (3) تألیف فقیه عالیقدر حضرت آیتالله صافی گلپایگانی است. این کتاب به دعوت بنیاد نهجالبلاغه در سال 1361 در هجده فصل تدوین گردیده و از الهیات به معنای اعمّ در نهجالبلاغه بحث کرده که برخی از آنها عبارتاند از: خداشناسی، بساطت ذات و نفی ترکیب، توحید صفاتی و افعالی، مفهوم عبادت و پرستش و عدل الهی و سنن تکوینی و اهداف تشریعی.در این مقاله ضمن شرح حال کوتاهی از مؤلف محترم و معرّفی برخی از آثار ایشان، امتیازات کتاب الهیات در نهجالبلاغه در ده عنوان بازگو شده است. برخی از آن امتیازات عبارتاند از: علی (علیهالسلام) و توحید، الهیات راستین، اتحاد امت اسلامی، وقوف بر مبانی فلسفی و کلامی و استدلالهای ویژه در توحید.
مقدمه
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول، به شرح احوال و آثار و خدمات عالم ربّانی، حضرت آیتالله صافی گلپایگانی اختصاص دارد و بخش دوم به معرفی یکی از آثار ایشان «الهیّات در نهجالبلاغه» میپردازد.بخش اول: زندگینامه
حضرت آیتالله العظمی آقای حاج شیخ لطف الله صافی در شهر گلپایگان، دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیتالله آخوند ملامحمد جواد صافی (1287-1378 ه.ق مطابق با 1339 ه.ش) از علمای زمان و صاحب تألیفات ارزشمندی در فقه، اصول، کلام، اخلاق، شرح و تفسیر احادیث بود. والدهی مکرمه ایشان بانوی فاضله و شاعره، صبیّهی مرحوم آیتالله آخوند ملامحمد علی، همحجره و همبحث مرحوم آیتالله میرزای شیرازی بود.ایشان، ابتدا در گلپایگان، کتب پایهی ادبیات عرب را نزد عالم جلیلالقدر، مرحوم آخوند ملاابوالقاسم مشهور به قطب، آغاز کرد و دروس ادبیات، کلام، تفسیر، حدیث، فقه و اصول را تا پایان سطح در گلپایگان گذراند و از خرمن علوم پدر بزرگوارش بهرهها گرفت.
تمام این دوره در زمان اسلامستیزی رضاخان و فشار شدید بر روحانیت و تعطیل حوزههای علمیّه و حتی تخریب مدارس - از جمله مدرسهی تاریخی گلپایگان - و در یک کلم محرومیت و ممنوعیت شعائر مذهبی سپری گردید. شرایط به گونهای بود که استقامت در آن زمان بر امر دین و به خصوص اثبات بر تحصیل فقه و درس و بحث غیرممکن شمرده میشد. شرح این دوره از زندگی ایشان بسیار غمانگیز و عبرتافزا و بینش بخش است. به ظاهر احدی نبود که جوان یا نوجوانی مثل ایشان را با آن استعداد و نبوغ به راهی که میرفت، تشویق کند. همه، از دوست و دشمن، یا خیرخواهانه ادامهی راه را حرکت در جهت مخالف سیل برمیشمردند، و یا توبیخ میکردند. همه جا و در هر جهت، بر مسلمانان ملتزم و متعهّد سختگیری و ممنوعیت بود و کسوت روحانیت متروک و ممنوع و برنامهها موجب حبس و انواع اهانتها بود. نمونهی آن، تعطیلی کامل امر عزاداری و روضه و تعطیلی جشن نیمهی شعبان است. ناملایماتی که در این دوره فی سبیل الله تحمل نمودند، شرحی طولانی دارد که موجب درسآموزی و هدایت است.
ایشان در سال 1320 خورشیدی به قم هجرت نمودند. همچنین مدت یکسال هم در نجف اشرف از محضر اساتید والامقام آن حوزه بهرهمند شدند.
حضرت آیتالله العظمی صافی بیش از پانزده سال حلقهنشین مجلس درس و بحث و اخلاق مرجع پرافتخار شیعه، مرحوم آیتالله العظمی بروجردی و نیز یکی از مشاورین ویژه و برجسته و از اصحاب خاص استفتای آن بزرگوار بود؛ و آن مرحوم، نظر به توانایی والای علمی ایشان، پاسخگویی به سؤالات مهم و حساس فقه و کلام شیعه و نیز نگارش کتاب ارزشمندی دربارهی مهدویت را که «منتخب الاثر» نام گرفت، به ایشان واگذار کرد. ایشان همچنین سالها در زمان حیات آیتالله بروجردی و پس از ارتحال آن بزرگوار، از معدود کسانی بودند که مسئولیت امتحان فضلای حوزه در سطح عالی و درس خارج را برعهده داشته و صلاحیت علمی شماری از مجتهدان کنونی و مدرسین و فضلای حوزهی علمیه، توسط ایشان تأیید شده است.
همچنین برای تحلیلگران امور تاریخی، نقش کلیدی ایشان در مقام فقیهی بصیر و خوشفکر و مشاوری امین و آگاه برای آیتالله العظمی گلپایگانی در طول 32 سال مرجعیت پرافتخار آن مرحوم، نقشی ویژه و کاملاً برجسته است.
از اساتید مهم آن بزرگوار در قم، آیات عظام: سید محمدتقی خوانساری، حجّت کوهکمرهای، سید صدرالدین صدر، طباطبایی بروجردی و در نجف از آیات عظام: شیخ محمدکاظم شیرازی، سید جمالالدین گلپایگانی و شیخ محمدعلی کاظمینی میتوان نام برد.
از ویژگیهای ایشان زهد، تقوی، اخلاص، قناعت، توکل، سعه صدر، صراحت لهجه و امر به معروف و نهی از منکر، است؛ و وجودش، دریای بیکرانهی عشق به انوار مقدس ائمهی معصومین (علیهمالسلام) است.
از خصوصیات ممتاز ایشان تمسّک به سنن اسلامی و نصوص دین و هدایت اهلبیت (علیهمالسلام) و حفظ حدود و ثغور احکام از تصرّفات و مداخلات روشنفکرمآبان است. در این زمینه یک دورهی کامل نقد و ایراد نیز مرقوم نمودهاند.
تدریس و تحقیق در زمینه علوم متنوع اسلامی همچون فقه، اصول، کلام، تفسیر، حدیث، رجال، فِرق و همچنین تألیف بیش از صد اثر ارزشمند و محقّقانه به زبانهای فارسی و عربی از خدمات علمی ایشان است.
بسیاری از آیات عظام و مراجع تقلید مقام بلند علمی - معنوی ایشان را ارج نهادهاند.
از جمله:
1. آیتالله العظمی سید جمالالدین گلپایگانی در سال 1375 ه.ق. اجتهاد ایشان را مورد تأیید قرار داده و ایشان را با القاب: «العالم، العلم، العلیم، العلام، الفاضل، الکامل، الهمام، علم الاعلام، حجتالاسلام» یاد فرموده و ستودهاند.
2. آیتالله العظمی آقای شیخ محمدعلی کاظمینی خراسانی، مقرّر مرحوم میرزای نائینی، استاد آیتالله العظمی صافی در نجف، از ایشان میخواهد که به نجف بازگردد و به تدریس و تحقیق ادامه دهد و از جمله مینویسد:
«مفارقت امثال سرکار از نجف اشرف و خلوّ جامعهی علمیه از آن، موجب تأثر [است]، چون امروز جامعهی علمیه حاجت به امثال سرکار دارد که استعداد ذاتی را با حفظ ظاهر و التزام به نوامیس شرع مطهر دارا و واجد هستید، علی هذا حتیالمقدور اسباب حرکت را فراهم فرمایید. امید است بر عزم مراجعت باقی باشید و جداً سرکار را از حضرت حجت الاسلام آقای والد - دامت برکاته - تقاضا میکنم.»
3. حاج شیخ آقابزرگ تهرانی، افزون بر اجازهی روایتی، فکر ایشان را ستوده و مخصوصاً نسبت به کتاب منتخبالاثر نوشتهاند:
«نظیر آن در جامعیت در این موضوع کتابی را ندیدهام.»
4. آیتالله العظمی گلپایگانی در نامهای، آیتالله العظمی صافی را نمونهای از «اکابر فقهای معاصرین» و «صاحبان مقام علمی شامخ» و «مجتهدی مسلّم و عادل» دانسته و به استفاده از وجود مغتنم و سرمایهی ارزشمند علمی ایشان، تأکید میورزند.
5. امام خمینی در نامهی خود در مورخ 65/3/22 به شورای نگهبان، آیتالله العظمی صافی را از فقهایی دانستهاند که «لیاقت و تعهدشان محرز است» و «در مدت طولانی خدمت، آشنایی وافر به مسائل جاریه دارند».
6. آیتالله جعفر سبحانی، راجع به جریان مراسم نماز بر پیکر پاک آیتالله العظمی گلپایگانی مینویسد:
«بر جنازهی مطهر او پاکترین و وارستهترین فرد، یعنی چهره بزرگوار فقیه، آیتالله صافی - دام ظله - نماز گزارد. فردی که در طول عمر، با قلم و بیان در خدمت اسلام بوده و از عارفان وارستهای که: «یذکرکم الله رؤیته»؛ دیدار او انسان را به یاد خدا میاندازد و معاشرت با او بر فضل و دانش و تقوای معاشر میافزاید.»
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حساسیت ساواک به اقدامات ایشان، منجر به توقیف یکی از کتب آیتالله صافی (4) که حاوی مطالبی در نقد فساد رژیم شاه بود، گردید. در همین حال نشر بعضی از کتب ایشان که در دفاع از جریم تشیّع نگاشته شده بود (5) نیز، در بعضی از کشورهای عربی ممنوع گردید.
ایشان همواره در پاسداری از حریم تشیّع و دفاع از مبانی علمی آن پیشگام بوده و آثار گرانقدری در این باب از خود به جای گذاشتهاند. چند نمونه از این آثار عبارتاند از:
- در روزگاری که شبهات و شکوک پیرامون وجود مسعود حضرت مهدی (علیهالسلام)، فزونی گرفته بود، ایشان برای پاسداری از حریم اعتقادات شیعی و منجی عالم بشریت، اقدام به تألیف یکی از مهمترین آثار حدیثی شیعه کردهاند که در نوع خود واقعاً کمنظیر است. کتاب «منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» در سال 1373 ه.ق. تألیف یافته که پس از بررسی مجدد و تکمیل احادیث، منابع و مقالات، در سالهای اخیر با جمعآوری 1287 روایت، در گسترهی 396 عنوان کتاب از کتب عامّه و خاصّه، در 11 باب و با 100 فصل، در سه جلد انتشار یافته است.
آیتالله محقق بزرگ شیخ حبیب مهاجر عاملی در سلسله کتابهایی که تحت عنوان «الإسلام فی علومه و فنونه» نگاشته، در شرحی مفصل راجع به منتخبالاثر و ابواب آن، با اشاره به این که این کتاب، خلئی را که موجود بود پر کرد، نوشته است:
«و لاینبغی لمؤمن إلا و یکون عنده نسخة منه»
دانشمند برجستهی سوری، در سوانح الافکار اشعاری در وصف منتخبالاثر سروده است که مطلع آن این است:
حَمداً لِمَن توحیدُه فی کلِّ شیءٍ قد ظَهَر *** یا معشرَ العلماء طلابَ الحقایق و السّیَر
لَم یَحوِ سِفرٌ ما حَوی ذَا السِّفرُ منتخبُ الأثر *** مِن آیةٍ و روایةٍ و حدیثِ صدقٍ مُعتَبَر
- وقتی کتاب شهید جاوید منتشر شد و نه فقط مبانی اعتقادی علم امام را - که از مسلّمات تشیّع است - مورد تردید قرار داد؛ بلکه علم عادی و اطلاعات عرفی و سیاسی امام را نیز زیر سؤال برد، آیتالله صافی با تألیف کتاب گرانقدر شهید آگاه، جامعترین و مستدلترین پاسخ را به این شبهات دادند و در آن ثابت کردهاند که امام حسین (علیهالسلام) عالم و آگاه از نتیجهی نهضت و حرکت خود بودند.
- در دورهای «رابطة العالم الاسلامی» هیئتهایی به اصطلاح علمی و مذهبی را به کشورهای اسلامی گسیل میداشت که هدف آنها تبلیغ وهابیگری و سلفیگری بود. این هیئتها پس از بازگشت، نکاتی مینوشتند به عنوان «اسمعی یا...» و کشوری را که بازدید کرده بودند، مخاطب قرار میدادند. مانند اسمعی یا هند یا اسمعی یا افغان. گروه به ظاهر مهمی را نیز به ایران فرستادند که از جمله اعضای آن روز ابوالحسن ندوی مؤلف کتاب معروف «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» بود. این گروه به ایران آمدند و در ارتباط با مأموریتی که داشتند، در حمایت ساواک، به شهرهای مهمی مثل تهران و قم و مشهد آمدند و مجامع علمی و مذهبی را همانطور که ساواک نشان میداد، بازدید کردند. پس از بازگشت، کتابی نوشتند با عنوان «اسمعی یا ایران» و در آن به گمان خودشان نقاط ضعف اسلامی در ایران را به ویژه در قم و مشهد نوشتند و منتشر کردند. مطالبی که همه کذب و مبنی بر غرض و عدم اطلاع بود. مثلاً به نامعلوم بودن قبر هارونالرشید در مشهد نقد کرده بودند که از هر کس پرسیدیم، نمیشناخت. ایشان کتاب «ایران تسمع فتجیب» را در ردّ آن نوشتند. چون در ضمن آن از ساواک و برنامههای نظام فاسد وقت انتقاد کرده بودند، امکان چاپ آن در چاپخانههای ایران نبود. بدینخاطر آن را به لبنان نزد استاد عالیقدر امام موسی صدر فرستادند و ایشان، کتاب را به نام ایران منتشر کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال 1358 خورشیدی به عنوان عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، انتخاب و در سال 1359 خورشیدی به عضویت شورای نگهبان منصوب شدند و هشت سال به عنوان دبیر شورای نگهبان، منشاء خدمات ارزندهای گشتند و سپس با انتخاب و اختیار خود از آن سمت کنارهگیری کردند.
با ارتحال حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی در آذرماه 1372 خورشیدی، تصدی مرجعیت را پذیرفتند و اکنون به عنوان یکی از مراجع عمده و ارکان اصلی حوزهی علمیه، به ایفای وظایف و خدمات شرعی اشتغال دارند.
آثار مکتوب ایشان که به بیش از صد عنوان میرسد حیطههای موضوعی فقه، عقاید و کلام، حدیث، سیره، تاریخ، اخلاق و تربیت و شعر را شامل میشود. ایشان بارها به خاطر نوشتن آثاری از جمله کتابهای «التعزیر انواعه و ملحقاته» و «پرتوی از عظمت حسین» و «منتخب الاثر» از طرف مجامع علمی مورد تقدیر قرار گرفتهاند.
برخی آثار ایشان عبارتاند از:
فقه الحج در 4 جلد، فقه الخمس، صلاة المسافر، راه اصلاح یا امر به معروف و نهی از منکر، نیایش در عرفات، شهید آگاه، پرتوی از عظمت امام حسین (علیهالسلام)، صحیقه المؤمن، نوید امن و امان، اصالت مهدویت، تجلّی توحید در نظام امامت، نظام امامت و رهبری، ولایت تکویی و ولایت تشریعی، باورداشت مهدویت، انتظار عامل مقاومت و حرکت، فروغ ولایت در دعای ندبه، معرفت حجت خدا، گفتمان مهدویت، وابستگی جهان به امام زمان، امامت و مهدویت، با جوانان، معارف دین در 3 جلد، سیر حوزههای علمی شیعه، ماه مبارک رمضان مکتب عالی تربیت و اخلاق، رمضان در تاریخ، الهیات در نهجالبلاغه، نگرشی بر فلسفه و عرفان، به سوی آفریدگار، عرض دین، داوری میان شیخ صدوق و شیخ مفید، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، بیان الاصول در 3 جلد، امان الامة من الضلال و الاختلاف، العقیدة بالمهدیه، التعزیر، احکامه و ملحقاته، الاحکام الشرعیه ثابتة لاتتغیّر، جلاء البصر لمن یتولی الائمة الاثنی عشر، ضرورة وجود الحکومة او ولایة الفقهاء فی عصر الغیبة، مع الخطیب فی خطوطه العریضة، صوت الحقّ و دعوة الصدق، لمحاتٌ فی الکتاب و الحدیث و المذهب، البکاء علی الامام الحسین (علیهالسلام)، ایران تسمع فتجیب، قبس من مناقب امیرالمؤمنین (علیهالسلام).
بخش دوم: ویژگیهای کتاب
کتاب الهیات در نهجالبلاغه به درخواست بنیاد نهجالبلاغه در راستای نگارش تفسیر موضوعی نهجالبلاغه در سال 1361 تألیف و توسط بنیاد منتشر شده است. چاپ دوم در سال 1372 توسط دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین و چاپ سوم در سال 1386 توسط انتشارات بوستان کتاب منتشر شده است. (6)کتاب دارای ویژگیهای ارزشمندی است که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. تواضع نویسنده
نویسندهی محترم خود را در مقابل مقام علمی امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و عظمت کتاب گرانقدر نهجالبلاغه کوچک شمرده و متواضعانه چنین میگوید:حقیر با توجه به عجز و قصوری که دارم جسارت ورود در این امر بزرگ را نداشتم و واقعاً دور از ادب میدیدم که در این میدان وسیع و بیکرانهای که تهمتنان و پهلوانان توانایی عرض وجود ندارند، ضعیفی چون من قدم گذارد. (صافی گلپایگانی، 1386، 13)
این، اولین درس از این کتاب گرانقدر است و خوب است محققان و نویسندگان جایگاه خود را تشخیص داده و از بلندپروازی و غرور علمی بپرهیزند. جایی که عالمان وارسته و دانشمندان عالی مقام در برابر امیرمؤمنان (علیهالسلام) و نهجالبلاغه چنین خاضعانه سخن میگویند، شایسته است پژوهشگران دانشگاهی و حوزوی نیز از این ادب و اخلاق برخوردار باشند.
مؤلف در موضوع جایگاه رفیع نهجالبلاغه در مقدمهی کتاب مینویسد:
نهجالبلاغه را با آن الفاظ و کلمات اعجازآمیز و مطالب و مضامین بلند و حقایق متعالی در رشتههای مختلف علمی و دینی و عمیقترین مباحث فلسفی و الهی، برنامهها و هدایتهای بینظیر اجتماعی، سیاسی، حکومتی، اخلاقی، صلح و جنگ که پس از کلام خدا و گفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مافوق گفتار تمام فلاسفه و هر گویندهای است، در عرش اعلا میدیدم و خود را در خاک مسکنت و فقر علمی و نیازمندی... من کجا و هوس پرواز به آسمان بلند اندیشههای تابناک علی (علیهالسلام) کجا؟ من کجا و ارتباط با کتابی با کتابی که هرچه توسن اندیشهی محققان و متفکران تندتر میرود، کرانهی آن دورتر به نظر میرسد و بر وسعت آن افزوده میشود، کجا؟!
این چه کتابی است که حقایق و معانی متعالیش پایان نمیپذیرد و هرچه بگویند و بنویسند باز هم پیرامون آن ناگفتهها بسیار است و در هر دوره و هر عصر به گونهای دیگر جلوه دارد و خردمندان روشنضمیر و دانشمندان زحمت کشیده را به مبانی و حقایق دیگر جلب میکند؟!
الله اکبر از غیب وجود علی (علیهالسلام) که منبع این حقایق و درکهای متعالی است! الله اکبر از زبان گویا و بیان رسا و شیوایش که این حقایق نامتناهی را در قالب الفاظ و کلمات و حروف متناهی به گوش بشریّت میخواند و رمز «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ» (بقره / 30) را آشکار میسازد و معنی «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» (فاطر / 32) و مصداق «وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (رعد / 43) را نشان میدهد. (همان، 13 و 14)
این نیز درس دیگری است که به ما میآموزد که ادب سخن گفتن از کلمات و سخنان ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) و تدبّر در آن چگونه باید باشد.
2. اهدای کتاب
اهدای کتاب از جانب مؤلف محترم نیز جالب توجه است. با وجود آن که غالب نویسندگان، کتابهای خود را به انبیاء و اولیاء تقدیم میکنند، اما ایشان کتاب خود را به قنبر، غلام امیرمؤمنان (علیهالسلام) تقدیم کردهاند. در مقدمهی کتاب میخوانیم:این کتاب را به پیشگاه با عظمت جناب قنبر (7)، خدمتگزار شهید و مخلص حضرت مولی الموحدین و امام الالهیین، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تقدیم و هدیه مینمایم. امید است به شرف قبول از سوی آن شاگرد عالیقدر مکتب ولایت مفتخر گردد.
3. علی (علیهالسلام) و توحید
موضوعات مطرح شده در زمینهی الهیات در نهجالبلاغه، آنچنان از اهمیت برخوردار است که اگر آنها را از مجموعهی معارف توحیدی قرآن و حدیث به کناری نهیم، منقصت بزرگی در این معارف ایجاد خواهد شد. مطالب مطرح شده در الهیات در نهجالبلاغه خود شاهدی بر ماورایی بودن آن از عقول و افهام بشری است. مؤلف ضمن استشهاد به کلام ابن ابیالحدید شارح نهجالبلاغه معتقد است مبحث توحید و امور متعلقهی به آن تنها از طریق امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) تبیین و تفسیر شده است و اگر کلمات امیرمؤمنان نبود، برخی از حقایق این علم شناخته نمیشد. ایشان مینویسد:ابن ابیالحدید معتزلی که شرحش بر نهجالبلاغه دلیل بر این است که از نوادر دانشمندان و علماست با اینکه در مذهب خود، تسنن سخت پافشاری میکند و متأسفانه در موارد بسیار، با همه تجلیل و تعظیم و تفضیلی که از علی (علیهالسلام) دارد، حقایق را متعصبانه تجزیه و تحلیل مینماید، در شرح خطبه 83 میگوید:
«... و اعلم أنّ التّوحید و العدل و المباحث الشریفه الإلهیه ماعرفت إلا من کلام هذا الرجل، و أنّ کلام غیره من أکابر الصّحابه لم یتضمن شیئاً من ذلک أصلا، و لاکانوا یتصورونه، ولو تصوروه لذکروه، و هذه الفضیلة عندی أعظم فضائله (علیهالسلام)»؛ (ابن ابیالحدید، 1404، 345/6).
«بدان که توحید و عدل و مباحث شریف الهی، شناخته نشده است، جز از طریق کلام این مرد (علی (علیهالسلام))، و گفتار دیگران از اکابر صحابه اصلاً متضمن چیزی از معارف و علوم الهی نیست و آنها مرد این میدان نبودند تا این معارف و مباحث را تصور کنند [زیرا] اگر تصور میکردند، به زبان میآوردند. و این فضیلت نزد من، بزرگترین فضیلت علی (علیهالسلام) است.»
این مرد خبیر در ضمن شرح خطبه 185، ضمن مطالبی در فضایل علی (علیهالسلام) میگوید: «عدالت کامل بعد از رسول خدا برای احدی جز علی (علیهالسلام) حاصل نشد».
سپس کلام را به اینجا میرساند که:
«حکمت و بحث در امور الهی، فنّ احدی از عرب نبود و در اصاغر و اکابر آنها سابقه نداشت و نخستین کس از عرب که در این علوم خوض کرد، علی (علیهالسلام) بود که مباحث دقیق توحید و عدل در سخنانش پراکنده است. در کلام احدی از صحابه و تابعین نیز کلمهای در معارف الهی نخواهی یافت، زیرا آنها اهل تصوّر این حقایق نبودند.»
بعد سخن را دنبال میکند و اثبات مینماید که تمام علمای اسلام در این علوم، شاگرد مکتب علی (علیهالسلام) بودهاند و در ضمن شرح جمله «دائِمٌ لا بِأَمَد» میگوید:
«این نیز از دقایق علم الهی است و عرب کمتر از آن است که این را بفهمد یا بگوید، ولی این مرد (علی (علیهالسلام)) از جانب خدا ممنوح به فیض مقدّس و انوار ربانی بوده است.» (همان 48/13).
و در ضمن شرح خطبه اشباح (خطبه 90) که از جلائل خطب به شمار میرود و زبان و بیان چون منی از شرح عظمت و ارزش آن اَلکَن است، میگوید:
«وقتی اینگونه کلام ربانی و لفظ قدسی علی به میدان بیاید فصاحت عرب باطل میشود و نسبت هر فصیحی به او و کلام او نسبت خاک به طلای خالص میگردد، و اگر هم فرض کنیم که عرب بر گفتن مثل این سخنان و الفاظ فصیح یا شبیه به آن توانا باشد، از کجا به این مواد و معانی و مضامین که این الفاظ متضمن آنهاست دست یابد و از کجا عرب جاهلی، بلکه صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، این معانی غامض آسمانی را میدانستند که بتوانند آنها را در قالب الفاظ و کلمات بیاورند. عرب جاهلی فصاحتش در وصف شتر و اسب و گورخر و گاو یا کوهها و فلاتها و امثال این امور بود و فقط از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسانی که به فصاحت نام برده شدهاند، منتهای فصاحتشان از دو سطر یا سه سطر در موعظه و ذکر مرگ و مذمّت دنیا یا ترغیب و تشویق به جنگ و جهاد تجاوز نمیکند. (همان، 425/6-426)»
تا اینکه میگوید:
«و اُقْسِمُ ان هذا الکلام إذا تأمله اللبیب اقشعر جلده، ورجف قلبه و استشعر عظمة الله العظیم فی روحه و خلده، وهام نحوه و غلب الوجد علیه، و کاد أن یخرج من مسکه شوقاً، و أن یفارق هیکله صبابة و وجداً؛ سوگند یاد میکنم که هرگاه عاقل در این سخن تأمل کند، موی بر بدنش راست خواهد ایستاد و قلبش تکان میخورد و به عظمت خدا در ضمیر و معبودیت خود شعور پیدا میکند و چنان شور و وجد بر او چیره میگردد که نزدیک میشود از شدت شوق از پوست خود بیرون برود.»؛ (همان، 26-28)
این سخنان به جایگاه رفیع کلام امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در تبیین مباحث الوهیّت دلالت دارد و انگیزهی مجاهدت مؤلف را در تألیف کتاب بازگو میکند.
4. الهیّات راستین
مؤلف محترم معتقد است طرح مباحث الهیات در نهجالبلاغه میتواند اندیشهی والای توحیدی را به جهانیان عرضه بدارد. در حالی که بعضی از فِرق اسلامی با طرح عقاید ناصحیح و خرافی بیشترین ضربه را بر اسلام وارد کردهاند.یکی از عوامل گرایش به مادیگری، همچنان که شهید مطهری در کتاب خود تبیین کرده است، طرح عقاید خرافی و غیرمعقول دربارهی خداوند است. چنان که مسیحیان در قرون وُسطی خدایی را وصف میکردند که بین چشم چپ و چشم راست او شش هزار فرسخ فاصله بود (مطهری، 58). مسلم است که این عقاید خرافی و دور از خرد و منطق تا چه حد میتواند در دینگریزی نسل حاضر از دین و معنویت و اعتقادات توحیدی مؤثر باشد.
در دورهی اسلامی نیز بعضی از فرق منحرف با طرح برخی مطالب خرافی و موهوم به عنوان توحید و خداپرستی بزرگترین لطمه را به این اندیشهی والا وارد کردهاند که میتوان از فرقههای مجسّمه و حنابله و ظاهریه در این باب یاد کرد. کسانیکه معتقدند خداوند همچنان که آدمی بر صندلی مینشیند، بر عرش نشسته است.
حنبلی گوید خدا جسم است و جان *** مینشیند بر فراز آسمان
در حقیقت اگر کسی به خدای اینان اعتقاد نداشته باشد، نمیتوان بر او خرده گرفت. اما خدایی که در نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه از او یاد میشود، در بالاترین حد تنزیه و تقدس است و هیچکس نمیتواند آن را مورد انکار قرار دهد.
مؤلف محترم در توضیح مطالب فوق مینویسد:
جای تأسف است که در این عصر هم فرقهای به نام وهّابی که براساس سیاست نفتی استعمارگران انگلیسی در حرمین و عربستان حکومت یافتهاند و فعلاً براساس سیاست استعمار آمریکا از آن محافظت مینمایند، همان سخنان نامعقول مجسمه را در الهیات با اصرار هرچه تمامتر عنوان میکنند و جمال زیبای توحید و معارف الهی اسلامی را با سخنان نامعقول خود برعکس جلوه میدهند و ضمن عقاید فاسد خویش، یهودیت و مسیحیت کنونی را ترویج میکنند و اعتراضات معقولی را که مسلمانان به یهود و نصاری داشتند، به خود متوجه میسازند. به نظر من این بزرگترین خطری است که از جانب وهابیها جامعهی مسلمین و عقاید فطری و منطقی و قابل باور آنها را تهدید میکند. یعنی اگر کسی در دنیا عقاید اسلامی را از چشم یک وهّابی ببیند که در تجسم خدا اصرار دارد و در الفاظ و ظواهر کتاب و سنت، غیر عرفیترین جمود را به کار میگیرد و خدا را صاحب تمام اعضا و جوارح میخواند، منظری بسیار خرافی و غیرمعقول خواهد دید. (همان، 18)
و در فصل صفات و اسمای خدا در نهجالبلاغه نیز مینویسد:
کتابهایی که هماکنون فرقه نادان و جامد و متعصّب وهابیّه در حجاز منتشر میکنند آکنده از عقاید خرافی حنابله است و در معرفت الله حتی به فرود آمدن خدا به آسمان دنیا و خندهی او معتقدند؛ ولی از این که با اتکا به قرائن ضروریّة عقلیّه و قرائن مقالیة کثیرة منفصله از کلام که معهود مخاطب و متکلم بوده است، این الفاظ را حمل بر مجاز نمایند و به نحو صحیح که مستلزم تجسّم و لوازم فاسدهی دیگر نشود تفسیر و معنی نمایند و بگویند مراد از نزول خدا به آسمان دنیا نزدیک شدن رحمت خدا با این همه مسافت است یا مراد از ضحک و خنده خدا این است که عالم خلقت و آفرینش به روی شخص لبخند میزند و به او روی خوش نشان میدهد، ابا دارند. تعالی الله عمّا یقوله الظّالمون علواً کبیراً. (همان، 333)
آنگاه جملات گرانقدری از کلمات امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را که توحید حقیقی اسلام را بازگو میکند، ذکر میکنند. جملاتی که به عمق، ژرفا و استحکام باور توحیدی در اسلام دلالت دارد. چنانکه در خطبهی اول میفرماید:
«كَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ، مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ. مَعَ كُلِّ شَیْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ، وَ غَیْرُ كُلِّ شَیْءٍ لاَ بِمُزَایَلَةٍ. فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَكَاتِ وَ اَلْآلَةِ. بَصِیرٌ إِذْ لاَ مَنْظُورَ إِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ. مُتَوَحِّدٌ إِذْ لاَ سَكَنَ یَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لاَ یَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ؛ هست و ثابت است نه به حدوث و پدیدار شدن. موجود است نه اینکه از عدم به وجود آمده باشد. با هر چیزی هست نه به مقارنه و تقارن با مخلوقات، و غیر هر چیز است نه به جدا بودن. فاعل است نه به معنیِ حرکات و به وسیلهی آلات. بیناست هنگامی که نبود مورد نظری از خلق او. یگانه و منفرد است هنگامی که مونسی نبود که به آن انس گیرد و از فقد و نبود آن به وحشت افتد»؛ (نهجالبلاغه، خ: 1؛ همان، 334)
و در همان خطبه دربارهی نحوهی آفرینش جهان هستی و خلقت آن توسط خداوند یکتا چنین میفرماید:
«أنْشَأَ اَلْخَلْقَ إِنْشَاءً، وَ اِبْتَدَأَهُ اِبْتِدَاءً، بِلاَ رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا، وَ لاَ تَجْرِبَةٍ اِسْتَفَادَهَا، وَ لاَ حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا، وَ لاَ هَمَامَةِ نَفْسٍ اِضْطَرَبَ فِیهَا؛ آفرید آفرینش را آفریدنی، و آغاز کرد آن را آغاز کردنی، بدون جولان دادن فکری، و بدون استفاده از آزمایشی، و بدون حرکتی که آن را احداث کرده باشد، و بدون تردد نفسی که در آن مضطرب شده باشد.»؛ (همان)
در عین حال نیز تعجب خویش را از کسانی ابراز میدارد که در کنار دریای معارف و کلمات درّر بار امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودهاند و به صید گوهر از آن نپرداختهاند و در آثار و مباحث علمی خویش، از این سخنان ژرف بهرهای نبردهاند:
«عجب است از شارح نهجالبلاغه شیخ محمد عبده که با اینکه نهجالبلاغه را قطعی الصدور از علی (علیهالسلام) میداند، در رسالهی «توحید»ش از آن حضرت اقتباس نکرده و در موارد متعدد همان اشتباهات و مجادلات گذشتگان را تکرار نموده است.» (همان، 17)
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد *** رونق بازار آفتاب نکاهد
5. اتحاد امت اسلامی
دیدگاه تقریبی مؤلف محترم نیز در نقش این کتاب در جلوگیری از اختلافات و ایجاد وحدت امت اسلامی، حایز اهمیت است. معظم له خود در این باره مینویسد:ناگفته نماند که نکتهی مهم دیگری که مرا بر نوشتن این بحث تشویق کرد، فایدهی آن از نظر تقریب بین مذاهب اسلامی و رفع اختلاف و ایجاد اتفاق و تفاهم است که همواره آن را در نظر داشته و در نوشتههایم مثل: «مع الخطیب فی خطوطه العریضه» (8) و «امان الامة من الضلال و الاختلاف» (9) و «صوت الحق و دعوة الصدق» (10) زیانهای اختلاف و راههای تقریب و حصول اتحاد را تذکّر دادهام. در این جا هم اگر تعصب را کنار بگذاریم و منصفانه بررسی نماییم، این فایدهی بزرگ حاصل میشود؛ زیرا از مهمترین نکتههای حسّاس که به شهادت تاریخ باعث فتنهها، خونریزیها و جنگها و دستاویز سیاستها گردید و منجر به ضعف مسلمین و تشتت و تفرّق و مذاهب مختلف شد و تا امروز هم باقی است و اشاعره و معتزله را سرگرم جدال، نزاع و تکفیر یکدیگر کرد، مسائل مربوط به الهیات و صفات خداست، مثل عدل، کلام، علم، نفی تشبیه، نفی جسمیّت، نفی محل، نفی تناهی و معنی سمع، بصر، ید، عین، جنب و سایر مطالبی که در آن اختلاف واقع شد و طرفین را به تکفیر، تفسیق و تحمیق یکدیگر واداشت. در این منازعات و مجادلات بدون شک کلام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بهترین حاکم و قاطعترین وسیلهی حلّ اختلاف است. و اگر همه به آن حضرت رجوع نمایند جایی برای این همه اختلافات و کشمکشها باقی نخواهد ماند؛ زیرا پیروی از علی به اتفاق فریقین موجب نجات و رستگاری است و کسی از اشاعره، حنابله، معتزله، سلفیه و... هم نیست که بتواند علی را در مذهبی که در الهیات و در تفسیر و شرح آیات قرآن و معانی اسما و صفات داشته است، به خطا نسبت دهد و او را در عقایدش - العیاذبالله - بر طریق باطل بداند. (همان، 16 و 17)
معظمله در ادامه، راه صحیح تقریب و اتحاد اسلامی را تبیین فرموده و نوشتهاند:
پس چه بهتر که فرصت را غنیمت شمرده، با همه فِرَقِ اسلامی برادرانه به سوی کلام علی (علیهالسلام) برویم و به او بگرویم و از آن حضرت فراگیریم، و بهجاست که این مثَل را که ابن ابیالحدید در ضمن شرح خطبه اشباح (خطبه 90) گفته و سپس به بیان فضیلت و مدح علی (علیهالسلام) پرداخته است، ما نیز بگوییم که: «اذا جاء نهر الله بطل نهر معقل». (ابن ابیالحدید، همان، 425/6). وقتی علی (علیهالسلام) در الهیات و مباحث توحیدی سخن رانده و حقایق را روشن فرموده باشد و وقتی نهجالبلاغه در اختیار مسلمین باشد، جای مراجعه به «حسن بصری» و «واصل بن عطاء» و «ابوالحسن اشعری» و «امام الحرمین» و «ابوبکر باقلانی» و «اسفراینی» و «ابن تیمیّه» و «ابن قیّم» و دیگران نیست که: «اذ جاء نهر الله بطل نهر معقل».
اگر مسلمانان همان حدیث ثقلین متواتر را گرفته بودند و سیاستهای حکّام، آنها را از اخذ علم از علی (علیهالسلام) و سایر اهل بیت بازنداشته بود، علم کلام با این همه مجادلات خود رأیان بیمعرفت، عریض و طویل نمیشد و عقاید سخیف غیرمعقول نسبت به خدا و ماوراءالطبیعه در میان مسلمین پدید نمیآمد. اینکه که آن سیاستها تا حدّی از بین رفته و یا از اهمیت افتاده، سزاوار است مسلمانان پس از چهارده قرن از علوم اهل بیت پیغمبر (علیهمالسلام) منتفع شوند و الهیات را از مکتب علی (علیهالسلام) بیاموزند. (همان، 17)
مؤلف در فصل «صفات و اسماء خدا در نهجالبلاغه» نیز از اختلافات علمی امت اسلامی در قرنهای پیشین یاد کرده و بروز جنگها و خونریزیهای فرقههای مختلف را به سبب رجوع نکردن به معلمان راستین دینی هم چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و کلمات گهربار ایشان در نهجالبلاغه دانسته، از جمله مینویسد:
«باری، غرض این است که نهجالبلاغه میتواند امت را در خود متمرکز سازد و همه را به راه مستقیم علی (علیهالسلام) که شکّی در استقامت آن نیست، رهبری نماید. آری، آگاهتر از علی (علیهالسلام) و فرزندان طاهرینش در اعتقادات و اخلاقیّات و سیاست و زمامداری و امور دیگر کسی نیست. ایشان مسائل اسلام را چنان شرح و توضیح و تفسیر کردهاند که میدان و مجالی برای جدال اشعری و معتزلی و حنبلی و شافعی و حنفی و مالکی نیست و با رجوع به آن حضرت و فرزندان عزیزش، عنوانهای تفرقهآمیز خودبهخود الغا میگردد و همان رنگ واحد اسلام به همه زده میشود.» (همان، 333)
6. وقوف بر مبانی فلسفی و کلامی
یکی از امتیازات این کتاب آن است که مؤلف محترم بر مبانی فلسفی و کلامی وقوف کامل داشته و از آنها در طرح مباحث الهیات در نهجالبلاغه استفاده کرده است و اگر هم نقصی بر آن مبانی مشاهده کرده و یا بر دقایقی از نهجالبلاغه برخورد کرده که ماورای کلام فلاسفه است، آنها را به گونهی استدلالی بیان کرده است.مثلاً در بحث از علیت پس از اشاره به قاعدهی فلاسفه «الشیء ما لم یجب لم یوجد» برای شناخت علّت حوادث از 6 احتمال یاد کرده و به تفصیل از آنها سخن گفته است.
ذکر قانون صدفه و تصادف (صافی، 1386، 64-91)، برهان عنایت و قصد (همان 9-97)، تقریر برهان وجود مطابق بیان صدرالدین شیرازی و بوعلی سینا (همان، 102-106)، شبههی ابن کمونه و پاسخ آن به سه طریق (همان، 171)، برهان فرجه (همان، 178)، برهان تمانع (همان، 180)، و برهان تغییر و حدوث در ضمن 5 تقریر در این کتاب آمده است (همان 127-138).
در مواردی نیز که برخی از آنها انتقادات ناروایی به فقها و محدّثین وارد کردهاند، به آنها پاسخ گفته و نقص آنان را گوشزد کردهاند. مثلاً انتقادی که در لمعات الهیه زنوزی به علامهی مجلسی (ره) وارد شده است را، پاسخ فرمودهاند (همان، 177).
7. ذوق ادبی و شواهد شعری
از امتیازات دیگر کتاب، ذوق و لطافت ادبی آن است که در کتاب اعمال شده است. عبارات کتاب متین و استوار و در عین حال از لطافت و شیوایی خاص برخوردار است و در جای جای کتاب پس از استدلالهای قرآنی و روایی به اشعار زیبایی به زبان فارسی و عربی استشهاد شده است. به عقیدهی مؤلف کتاب، یکی از آیات عظیمهی انفسیه که اگرچه بیشتر یا همگان با گوش و هوش خود با آن آشنا هستند، ولی در عظمت آن کم اندیشه میشود، و ابعاد وسیع آن بسیار عمیق است، ذوق و قریحه و طبع شعر و میل به سخنسرایی موزون و لطیفهگویی و سخن به نظم و نظام گفتن است. (دیوان اشعار آیتالله آخوند ملامحمد جواد صافی گلپایگانی، مقدمه / 6)به چند نمونه از این شواهد شعری در کتاب الهیات در نهجالبلاغه اشاره میکنیم:
- در بحث عدل الهی پس از ذکر آیات مربوطه و جملات عدیدهای از نهجالبلاغه نوشتهاند:
«سخن را در این موضوع در همین حد از اجمال و اختصار به پایان میبریم و به بیان چند بیت شعر از اهل ذوق بسنده میکنیم:
چنان داده نگارش این جهان را *** کزآن بهتر نمیآید گمان را
از او عالَم شده آنسان منظّم *** که نه در آن زیاد و نه در آن کم
نموده خلق هر چیزی که باید *** جهان آراسته آنسان که شاید
(صافی، 1386، 382)
- در بحث از بندگی و خودداری از عرض وجود در برابر خدا و تسلیم امر او بودن که یکی از اهداف مهم تشریع است، مینویسند این بندگی بشر را تا آنجا بالا میبرد و صعود میدهد که ابراهیمگونه و اسماعیلوار، حکم خدا را بیچون و چرا و بدون پرسش از فلسفه و فایده، گردن مینهد. آنگاه بدین اشعار زیبا تمثّل جسته و میگویند:
«زبان حال و مقالش این میشود:
بنده آن باشد که بند خویش نیست *** جز رضای خواجهاش در پیش نیست
گر ببُرّد خواجه او را پا و دست *** دست دیگر آورَد کاین نیز هست
نی ز خدمت مزد خواهد، نی عوض *** نی سبب جوید ز امرش نی غرض
(همان)
- در بحث عجز عقول از معرفت حقیقت خدا این اشعار عارف نامدار، سنایی غزنوی را نقل میکند:
داند اعمی که مادری دارد *** لیک چونی به وهم ورنارد
هست در وصف او به وقت دلیل *** نطق تشبیه و خامشی تعطیل
(همان، 152)
- در بحث پنهانی در عین عیانی خداوند این اشعار زیبا را ذکر کردهاند:
ای تو مخفی در ظهور خویشتن *** وی رُخت پنهان به نور خویشتن
(همان، 98)
و مینویسد:
«چه خوب گفته است شاعر:
لقد ظهرت و لاتخفی علی احد *** الا علی اکمه لایعرف القمر
لکن بطنت بما اظهرت محتجبا *** فکیف یعرف من بالعرف اُستُترا»
(همان)
و ضمن نقل دو بیت از فروغی بسطامی، مینویسند: و نعم قیل فیما نحن فیه:
غایب نهای ز دیده که پیدا کنم تو را *** پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
(همان، 99)
- مؤلف محترم در جایی از پدر و مادر خود یاد کرده و این دو بیت زیبا را در شأن آنان ذکر کرده است:
لا عذّب الله امّی انّها شربت *** حبّ الوصیّ و غذّتنیه باللّبن
و کان لی والد یهوی اباحسن *** فصرت من ذی و ذا اهوی اباحسن
(همان، 382 / پاورقی)
- در پایان کتاب نیز این چند بیت زیبا را از قصیدهی هاییهی ازریّه که در شأن امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) است، حسن ختام قرار دادهاند:
یا بن عمّ النّبی أنت یدالله *** التی عمّ کلّ شیء نداها
أنت قرآنه القدیم و أوصا *** فُک آیاته التی أوحاها
خصّک الله فی مآثر شیء *** هی مثل الأعداء لا تناهی
أنت بعدا النّبیّ خیر البرایا *** و السما خیر ما بها قمراها
یا أخا المصطفی لدی ذنوب *** هی عین القذا و أنت جلاها
(همان، 447)
8. استدلالهای ویژه در توحید
از امتیازات دیگر کتاب بیان استدلالهای ویژهی نهجالبلاغه در مبحث اثبات وجود خداست. این استدلالها که در کتب فلاسفه و متکلمان کمتر یافت میشود، در سه بخش «فسخ عزیمتها»، «باز شدن گرهها» و «شکسته شدن همّتها» در این کتاب آمده است (همان، 137-147).مؤلف در فصل دوم میگوید:
«یکی از سخنان معرفتبخش مولی العارفین امیرالمؤمنین که در بخش سوم نهجالبلاغه روایت شده این کلام است:
عَرَفتُ اللهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ وَ حَلِّ العُقُودِ وَ نَقضِ الهِمَمِ.
در این بیانات امام (علیهالسلام) برای معرفت و خداشناسی سه راه ارائه فرموده است، که هر یک جداگانه برای رسیدن به معرفت الله کافی است.» (همان، 137)
آنگاه شرح مختصری در معنای فسخ عزیمتها و حلّ عقود و نقض همتها ذکر فرموده و در پایان این اشعار زیبا را از دیوان منسوب به امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) نقل کردهاند:
و کم لله من لطف خفیّ *** یدقّ خفاه عن فهم الذکیّ
و کم یسر أتی من بعد عسر *** و فرج کربه القلب الشّجیّ
و کم امر تساء به صباحا *** و یأتیک المسرّه فی العشیّ
إذا ضافت بک الأحوال یوما *** فثق بالواحد الفرد العلیّ
(دیوان امام علی (علیهالسلام): 497)
این اشعار به زیبایی مفهوم آن کلام امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را بازگو میکند و این که امور بر وفق تقدیر الهی جریان مییابد و مقلب القلوب و محوّل الأحوال خدای تعالی است.
در پایان این فصل نیز این اشعار زیبا از انوری ابیوردی نقل شده است:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست *** چرا مجاری احوال برخلاف رضاست؟
کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد *** که نقشبند حوادث ورای چون و چراست
بلی قضاست به هر نیک و بد عنانکش خلق *** بدان دلیل که تدبیرها جمله خطاست
هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** یکی چنان که در آیینهی تصوّر ماست
(همان، 146 و 147)
9. خداشناسی و حکومت
دیگر از امتیازات این کتاب بیان ارتباط واقعی بین خداشناسی و حکومت ایدهآل اسلامی است. مؤلف محترم ضمن بحث از توحید در عبادت، از انواع حکومتهای استبدادی و انقلابی و دموکراسی یاد کرده و مشروعیت آنها را مورد تردید قرار داده است و حکومتی را مورد تأیید قرار میدهد که در رهبری و زمامداری همان حکومت خدا و برگزیدگان او باشد.ایشان مینویسد:
«توحید در عبادت یعنی فقط پرستش و اطاعت و تمکین از رژیم الهی و قانون خدا و نظام توحیدی، و شرک در عبادت و اطاعت یعنی اطاعت از رژیمهای جاهلی و قوانین اختراعی بشر و نظام شرک و شخص یا وطن یا قبیله یا حزب و پرستش آنها.
امام زمان یعنی رهبر رژیم الهی و حزب خدا و حکومتِ حق یعنی رژیمی که نظام و آیین و مقرّراتش همه از جانب خدا تعیین شده است نه از سوی رژیم استبدادی و نه انقلابی و نه دموکراسی (حکومت مردم بر مردم) و نه و نه و نه و...، بلکه رژیم خدایی خالصی که همه باید از آن اطاعت کنند و خدا را به اطاعت از آن بپرستند و وظیفهی عبودیّت خود را انجام دهند؛ رژیمی که از باطن و وجدان هر کس بر او مأمور میگذارد و وی را به رعایت عدالت و قانون وادار میکند.
اطاعت از این رژیم و تمکین و تسلیم و خضوع در برابر آن که خضوع در برابر خدا و قانون خداست، یک چهرهی توحید عبادت است که تمام اطاعتها در اجتماع موحدان باید در اطاعت از این نظام تمرکز پیدا کند تا معنی «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (انبیاء / 92) تحقق یابد و از این جهت است که هر کس امام زمان و رژیمی را که او رهبری میکند و حکومت الهی او را نشناسد و بمیرد، به مردن جاهلیت مرده است و در ردیف مشرکان عصر جاهلیت و آنهایی که رژیمهای دیگر را پذیرفته و اطاعت میکنند، قرار خواهد گرفت.
پس این روایت متضمن یک حقیقت بزرگ توحیدی، و بیان کنندهی حدود و توسعهی قلمرو توحید در عبادت، و تفسیر آیاتی چون «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (النحل: 36) است که عبادت خدا و پرستش او را در این چهره و بُعد و اجتناب از اطاعت طاغوت را در شناختن رژیم و نظام سیاسی و اجتماعی الهی و طرد رژیمهای دیگر و شناختن رهبر نظام توحیدی و مخالفت با رهبران نظامات شرکی و جاهلی خلاصه کرده و ارزش نظام امامت و اصالت اسلامی و وحدت آن را شناسانده است، و برحسب همین بُعدَ توحید عبادت است که حکومت نوّاب خاص و وُلاتی که در عصر حضور امام معین میشدهاند و نوّاب عامِّ امام، یعنی فقها و مجتهدین جامعالشرایط که در عصر غیبت امام (علیهالسلام) واجب الاطاعه بوده و تابش و شعاع ولایت مطلقه و حکومت الهیه هستند، معلوم میشود و با توجه به این نکته ارزنده توحیدی، معنی حدیث شریف «فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ الله وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی الله وَ هُوَ عَلی حَدُّ الشِّرْکِ بِالله» (الکافی: 67/1) و نیز معنی بعضی از اخبار که در آن «وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (کهف / 110) به شریک قرار ندادن کسی با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در امر خلافت (قمی، 1404، 47/2) و یا به عبارت شاملتر، شریک قرار ندادن دیگران در رهبری و زمامداری با رهبرانِ مشخص و شناخته شده رژیم الهی یعنی ائمهی اثنا عشر (علیهمالسلام) (همان، 220-222).
10. تحقیقات گرانقدر
این کتاب مشتمل بر برخی تحقیقات عمیق و کمنظیر هم هست که ارزش فوقالعادهی آن را گوشزد میکند. یکی از این تحقیقات تبیین معنای حقیقی «اله» است. با وجود آن که بسیاری از لغویّین و متکلمان و مفسران میگویند اله به معنی مألوه و معبود است؛ همچون کتاب که به معنای مکتوب است و در معنای لاالهالاالله میگویند: هیچ معبودی نیست جز «الله»، مؤلف محترم با استقصا در موارد استعمال این واژه در قرآن کریم - که این واژه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک - فواید عظیمی را که بر این بحث مترتب میشود نیز بازگو فرمودهاند. ایشان ضمن یادکردی از فرقهی وهابیه مینویسند:«چنانکه از بعضی کتابهایشان استفاده میشود توحید را به الوهیت و ربوبیت تقسیم کرده و الوهیت را به معبودیت و «اله» را به معبود، و توحید ربوبیت را به اعتقاد و ایمان به خداوند قادر عالِم یکتا که بر همه ربوبیت دارد و صاحب همه است معنی میکنند و میگویند کلمهی «توحید» (لاالهالاالله) مفادش نفی تعدّد معبود و اثبات توحید الوهیّت و وحدت معبود است و نفی و اثبات آن به توحید ربوبیّت ارتباط ندارد؛ چون مشرکان به طور عام یا مشرکان عرب، منکر توحید ربوبیت نبودهاند و لذا انبیا عموماً و حضرت رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خصوصاً به توحید الوهیت فرامیخواندند و به توحید ربوبیت به این دلیل که همه مردم به آن معترف بودند، دعوت نمیکردند... (همان، 43)
و در ادامه در پاسخ به این اشتباهکاری مغرضانه مینویسند:
دعوت انبیا و به خصوص دعوت اسلام به توحید الوهیت به معنایی که اینان از آن برداشت میکنند، منحصر نیست و توحید ذات و ربوبیت و خالقیّت و سایر شؤون کمالیّه الهیّه را نیز در بر میگیرد و بلکه دعوت به این حقایق توحیدی اساس و زیربنا و اصل است و شناخت این حقایق است که موجب کمال روح انسان و توجه او به تمرکز دادن عبادت و قصد و نیّت خود در وجود جامع این کمالات و تقرّب جستن به او و حصر پرستش در او میشود. معبودیت و الوهیّت به معنایی که آنان گفتهاند، عنوانی است که از اعمال خالص شخص عابد در برابر آنچه معبود خود قرار داده، تحقق مییابد و توحید آن هم به ترک عبادت غیر او حاصل میشود و چنانکه میبینیم، این بیشتر با عمل شخص عابد رابطه دارد. اگر این عمل باشد، هست و اگر نباشد، نیست. و این چیزی نیست که کلمهی توحید با آن محتوای عظیم، در آن خلاصه شود و نفی یا اثبات آن با اعلام و اخبار محقق گردد. و اگر گفته شود که غرض، عقیده به توحید الوهیت است و اینکه غیر از «الله» هیچکس مستحقّ پرستش و الوهیت نیست، پاسخ این است که البته این حق است و غیر از «الله» کسی استحقاق پرستش و عبادت ندارد اما هر کاری پرستش نیست و هر عبادتی شرک در عبادت، به معنای متبادر از شرک در عبادت، نیست. نهایت خضوع بلکه مطلق خضوع و احترام و اطاعت و فرمانبری از غیر خدا با اعتقاد به الوهیت و خدایی او یا اعتقاد به حلول خدا و عقاید باطل دیگر از این قبیل، شرک در عبادت است و بدون انحراف فکری مشرکانه، حتی نهایت خضوع نیز شرک نیست و سرّ اینکه سجده و بعضی اعمال دیگر در برابر بت و اشیاءِ دیگر شرک و منافی توحید به حساب میآید این است که اماره و نشانهی اعتقادات مشرکانه است؛ به کلام دیگر، چون عملی است که از عقاید ناشی میشود، هم شرک عملی و هم حاکی از شرک فکری است. در غیر این صورت اگر سجده که نهایت خضوع است شرک باشد، در سجدهی ملائکه به آدم یا سجدهی برادران یوسف به او، به آن امر نمیشد و برادران یوسف آن را انجام نمیدادند و لذا استلام حجرالاسود و طواف خانهی کعبه و سعی بین صفا و مروه چون ناشی از فکر موحدانه و امتثال امر الهی است - اگرچه احترام و تعظیم آنهاست - و نیز دعا در این مواقف، پرستش این اشیاء و این مواقف نیست؛ هرچند اگر ناشی از اندیشهی غیر توحیدی باشد کفر و شرک محسوب میشود. (همان، 43 و 44)
و در ادامه نیز مینویسد:
«اله» به معنای معبود نیست بلکه اسم جنس است برای مطلق خالق و صاحب و مالک و مطاع و رازق و محیی و ممیت و سرانجام کسی که دارای شؤون غیرمحدود ربوبیّت مطلق است، بدون این که تعدّد یا تفرّد در آن مورد نظر باشد. به عبارت دیگر، مسمّای این کلمه ذات متّصف به این صفات عالی و کمالی است و جز به او به هیچکس دیگر صحّتِ اطلاق ندارد. و منافاتی هم ندارد با اینکه «آلهه» جمع این کلمه باشد، چون گفتیم تعدّد یا تفرّد در مسمّای «اله» ملاحظه نشده است، چنانکه منافات ندارد با اینکه مشرکان آن را به غیر «الله» نیز اطلاق کنند، چون آنان به زعم خود آنچه را «اله» میخوانند، از مصادیق مسمّای «اله» میدانند و قرآن مجید هم که آنها را رد میکند، در تطبیق مفهوم بر مصداق رد میفرماید. (همان، 47)
آنگاه در پایان آیاتی که در آنها کلمهی اله به معنای خدا به کار رفته است و نه معبود، آمده است. هم چون آیهی «وَما کانَ مَعَهُ مِن إِلهٍ» (المؤمنون: 91)، «لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (الانبیاء: 22)، «لَوْ كَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً» (الانبیاء: 99)، «أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ» (الانبیاء: 43)، «وَ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ» (المائده: 73) و آیات دیگر.
نتایج:
1. آشنایی اجمالی با فقیه عالیقدر حضرت آیتالله صافی گلپایگانی و تألیفات صدگانهی ایشان.2. آشنایی با مباحث الهیات به معنای اعمّ در نهجالبلاغه.
3. تبیین جایگاه والای نهجالبلاغه در تفسیر و توضیح معارف توحیدی.
4. بیان راه صحیح تقریب و اتّحاد امت اسلامی.
5. تبیین رابطهی خداشناسی و حکومت عادله از دیدگاه نهجالبلاغه.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد دانشگاه تهران
2. این مقاله پژوهشی در کتاب «الهیات در نهجالبلاغه» است که حضرت آیة الله صافی گلپایگانی به دعوت بنیاد نهجالبلاغه تحریر کردهاند. در این مقاله پس از بیان شرح حال مختصری از مجاهدات این عالم ربانی به تبیین و معرفی کتاب فوق پرداختهایم. لازم به ذکر است که این مقاله به لحاظ معظمله رسیده و تصحیحات نهایی ایشان نیز در آن اعمال گردیده است.
3. استاد دانشگاه تهران
4. کتاب حوادث تاریخی هفت سال پیش از انقراض حکومت پهلوی چاپ ولی بلافاصله از سوی ساواک توقیف گردید و پس از پیروزی انقلاب، از توقیف درآمد. چاپهای اخیر کتاب با عنوان «رمضان در تاریخ» روانهی بازار شده است.
5. کتاب «مع الخطیب فی خطوطه العریضه»
6. چاپ سوم کتاب گرچه فاقد برخی اغلاط چاپهای پیشین است، اما تصرّفاتی در عناوین و فصول و برخی عبارات به عنوان ویرایش به عمل آورده است که معلوم نیست تا چه حدّ رضایت و خوشنودی مؤلف محترم را فراهم آورده باشد. به عقیدهی ما بهتر است ناشرین محترم عین دستخط مؤلفان فرهیخته و والامقام را چاپ کرده و از دخل و تصرّف در آن خودداری نمایند.
7. مولی بن معمر، غلام خاص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مکنّی به ابوالشّعثاء و ابوهمدان که امیرمؤمنان او را قنبر نام نهادند. در کوفه زندگی میکرد و از سالهای قبل، حضرت را به حقانیت میشناخت. از سابقین در ولایت و معرفت آن حضرت و وفاداران و مطیعان همیشگی امر مولای خود بود. امام نیز در کارهای مختلف به او فرمان میدادند و در مواقع حساس او را میطلبیدند و مأمور کاری مهم میکردند. «کشی» با اسنادش روایت میکند که امیرمؤمنان این بیت را میخواندند و در آن از قنبر یاد میفرمودند: لما رایت الأمر أمرا منکرا أوقدت ناری و دعوتُ قنبرا یعنی: هرگاه کاری سخت و ناخوشایند پیش میآمد، آتشم را میافروختم و «قنبر» را فرا میخواندم. اینکه او را غلام امیرمؤمنان (علیهالسلام) دانستهاند، به خوبی نشان میدهد که او به آن حضرت نزدیک بوده است. در نهایت در سن 90 سالگی و در سال 75 هجری به دست حجّاج بن یوسف ثقفی، به جرم محبت امیرمؤمنان، پس از سخنانی شجاعانه، به شهادت میرسد و سر از پیکرش جدا میشود؛ همانگونه که امیرمؤمنان پیشبینی فرموده بودند. از برخی فرزندان و نسل قنبر، در تاریخ به عنوان محدّث و صاحب تألیف و یاران و ملازمان ائمهی معصومین نام برده شده است. (بحارالانوار، 42/126؛ رجال الکشیّ، 72، الاختصاص، 74، معارف و معاریف، 8/375)
8. این کتاب که به زبان عربی نگارش یافته نقدی است بر «الخطوط العریضة» اثر مغرضانهی محبّالدین خطیب علیه شیعه. از جمله موضوعات مورد بحث در کتاب عبارت است از: تأویل و تفسیر آیات قرآن نزد شیعه، دوری قرآن از تحریف، شرقشناسانی که به دعوت استعمار پرداختند، دروغهایی که به شیعه نسبت داده شده است، ایمان به ظهور مهدی (عج)، عقیده شیعه در خصوص بازگشت به جهان دیگر، منزلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) در نزد شیعه و بحثی در حرکت بابیّت و بهاییّت.
9. این کتاب که به تصدیق اهلنظر دارای مطالبی عالی است و مکرر چاپ شده، در اثبات حقّانیّت مذهب شیعه از طریق روایات اهل سنت، کتابی مفید و اثرگذار است.
10. این کتاب، تقریباً ادامهی کتاب «مع الخطیب» است. چون برخی از علمای اهل تسنن پیرامون آن سخنانی نوشته بودند، این کتاب جوابی به آن و تکملهی بحث است.
منابع تحقیق : - ابن ابیالحدید؛ شرح نهجالبلاغه؛ قم: انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشی، 1404 ه. ق.
- حسینی دشتی، سید مصطفی؛ معارف و معاریف؛ تهران: مؤسسه فرهنگی آرایه، 1379 ه. ش.
- صافی گلپایگانی، لطف الله؛ الهیات در نهجالبلاغه؛ قم: بوستان کتاب، 1386 ه.ش.
-ــ، شهید آگاه؛ مشهد: مؤسسة نشر و تبلیغ، 1366 ه.ش.
-ــ، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر؛ قم: مکتبه المرجع الدینی آیه الله العظمی الصافی الگلپایگانی، 1428 ه.ق.
- صافی گلپایگانی، محمدجواد؛ دیوان اشعار؛ قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1391 ه.ش.
- قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر قمی؛ قم: مؤسسه دارالکتاب، 1404 ه.ق.
- کشی، محمد بن عمرو؛ رجالالکشی؛ مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، 1348 ه.ش.
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404 ه.ق.
- مطهری، مرتضی؛ علل گرایش به مادیگری؛ قم: جامعة مدرسین حوزه علیمة قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1357 ه.ش.
- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ قم: انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، 1413 ه.ق.
منبع مقاله :
فصلنامه پژوهشهای نهج البلاغه 33، سال دهم، بهار 1391